جدول جو
جدول جو

معنی دیوانه خوی - جستجوی لغت در جدول جو

دیوانه خوی(دی نِ)
دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار با 211 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دیوانه خوی(دی نَ / نِ)
آنکه خوی و طبیعت او مانند دیوانگان باشد. (از ناظم الاطباء) :
از آن بوالفضولان بسیارگوی
وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی.
از بیقراری دل دیوانه خوی من
زنجیر توتیا شد و زندان بگرد رفت.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیوانه وش
تصویر دیوانه وش
دیوانهوار مانند دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
مرکّب از: بیگانه + خوی، آنکه عادت و خوی بیگانگان دارد. با خوی دشمنان:
ازین آشنایان بیگانه خوی
دورویی نگر یکزبانی مجوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ وَ)
دیوانه سان. دیوانه وار. دیوانه مانند:
در سلسله داشتی سگی چند
دیوانه وش و چو دیو دربند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
شخصی را گویند که مانند دیوانه ها سلوک کند و براه رود. (برهان) (از آنندراج). این ترکیب در ناظم الاطباء (دیوانه دو) آمده و ظاهراً سهو است. (یادداشت لغتنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوانه وش
تصویر دیوانه وش
مثل دیوانه دیوانه مانند
فرهنگ لغت هوشیار
احمق، دیوانه وار، مجنون وار
متضاد: عاقلانه، عاقل وار
فرهنگ واژه مترادف متضاد